خاصیت
دیانا : مامان دکترها توی تلویزیون گفتن پرز فرش برای سرماخوردگی خیلی خاصیت داره ؟ چرا اینو می پرسی مامان جان ؟ دیانا : چون بابا حمید گفته قلب کوچیک و سفید وسط دونه انار خیلی خاصیت داره و می تونی اونو بجویی و بخوری من : چرا در مورد پرز پرسیدی ؟ دیانا : دنبال اینم تا بدونم چه چیزهایی برای سرما خوردگی خاصیت داره ...
حس ششم
امروز در حال برگشتن از کلاس بودیم . در حیاط دیانا خواست تا او را بغل کنم و تا ماشین ببرم .من هم او را بغل کرده و آوردم دیانا چرا خواستی بغلت کنم مامان جان . ماشالا سنگین شدی زورم نمیرسه دیانا : چون خدا تو دل من و همه آدمهاست من فهمیدم که خاله فاطمه یاس که اومده دنبالش اونو قراره بغل کنه من هم گفتم شما بغلم کنی دیانا من که اول شما رو بغل کردم و بعد خاله دوستت اونو بغل کرد ؟ دیانا : میدونی چیه ؟من که گفتم می دونستم خاله دوستم اونو بغل می کنه ... خدایا توجیه شدم من
دختری با سوال های جدید
امشب بعد از خواندن سه کتاب متداول قبل خواب که البته جدید بودند در حالیکه مادر خواب آلود بود دخترمان ، نازکتر از برگ گلمان ، خشبوتر از گلهای دنیایمان ، لطیف تر از هر باران بهاریمان ، سوار بر اسب کشف سخنها راند و ما سعی در گزیده گویی داشتیم مامان وقتی من خواستم به دنیا بیام چطوری دکتر شکمتو باز کرد؟ خدا چجوری ما رو درست کرده ؟ من باید چطوری برای خودم مرد پیدا کنم؟چطوری دامادم انتخاب کنم؟ شما وقتی کوچیک بودی من کجا بودم؟ و سوال اول و دوم آذر ماه دختر عزیزم : مامان همه آدمها و همه حیوونها اول چطوری بودن ؟ بچه بودن ؟ کار مورد علاقه ماه مهر تا کنون دیانا جانمان شمارش است شمارش هر چیز صفحات کتاب شکلها برگها...
خدا ؟؟؟
امروز از من پرسیدی خدا کجاست ؟ چرا نمی بینیمش گفتم : خدا دیدنی نیست . احساس کردنیست .اگه توی دلت شادی ، خدا اونجاست . چشمهاتو ببند ببین خدا رو حس می کنی؟ دیانا : نه و بحثمان تا به اینجا پایان یافت